دلچسب و شیرینمشکی و نرم استمی آید او ازشهری که گرم است*هم خشک و کوچکهم نرم و بی بوستگاهی درونشیک مغز گردوست*مامان او یکنخل بلند استاین میوه طعمشمانند قند است*در آیه هایزیبای قرآنگفته خداونداز خوبی آن* بخوانید, ...ادامه مطلب
از خانۀ تار و نيمه ويران آواز جگرخراش برخاست رفتم به درون آن شتابان فرياد زدم: « کسی در اينجاست؟ » دادم به زمين و آسمان گوش... ايوان و اتاق و پله و بام خاموش، چو گورِ تيره، خاموش آرام، چو چشمِ مرده آرام . از پنجره ديدم آسمان را پوشيده زابر پاره پاره همراه يکی دو تا ستاره مه می شد ناپديد و پيدا . روميزي، فرش، پاره پاره آجر، گچ، گِل، به هر کناره چون بومِ سياهِ چشم بسته ساعت با شيشۀ شکسته اين دست بريده روی ديوار می زد پيوسته زنگِ هستی وقت کر، با دراز دستی لالش کرد و فکندش از کار بالش ها زيزِ پايۀ تخت رخساره سياه کرده از دود اين مردۀ مومياييِ سخت نام ديرينه اش دُشک بود رفتم، بشتاب، روی ايوان فرياد زدم دوباره: « اين کيست؟ » يک ميز، سه صندلي، سه فنجان: اينجا، يک خانواده می زيست . يک گربه سياه و ترس انگيز لاغر، نازک، چو چوب کبريت دُم چون نخ، گرد پايۀ ميز با پنجه و روی و موی عفريت چشمش: دو ستاره در بُن چاه پايش: موهايِ ايستاده گويي، می گفت، در دلش: « آه! بيگانه! ... کجاست خانواده؟ » گلچین گیلانی ,خانه ویران گشت ای دریغ,خانه ویران شد,خانه ویران است,خانه ویران شعر,خانه را ویرانه کن ...ادامه مطلب
داستان چکمه - هوشنگ مرادی کرمانی مادر لیلا، روزها، لیلا را میگذاشت پیش همسایه و میرفت سر کار. او توی کارگاه خیاطی کار میکرد. لیلا با دختر همسایه بازی میکرد. اسم دختر همسایه مریم بود. لیلا و مادرش در یکی از اتاقهای خانه مریم زندگی میکردند. لیلا پنج سال داشت و مریم یک سال از او بزرگتر بود. یک روز، عموی مریم برایش عروسکی آورد. آن روز، لیلا و مریم با آن خیلی بازی کردند. عروسک همهاش پیش لیلا بود. لیلا دلش میخواست عروسک مال خودش باشد. اما، مریم میگفت: ـ هر چه دلت میخواهد با آن بازی کن. ولی، عروسک مال من است. لیلا ناراحت شد. غروب که مادرش آمد، دوید ,داستان چکمه هوشنگ مرادی کرمانی,داستان چکمه,داستان چکمه زرد,داستان چکمه مرادی کرمانی,داستان فتنه چکمه پوش,داستان گربه چکمه پوش,داستان فیلم چکمه,داستان گربه ی چکمه پوش,داستان کوتاه چکمه,دانلود داستان چکمه ...ادامه مطلب
گاهی گرفتهغمگین و تنهاستهم با زمین، هم با زمان در جنگ و دعواست گاهی چه خوشحالمانند باد استدنیا به کامم می شود وقتی که شاد است آزاد ِ آزادپرشور و سرمستحس می کنم گاهی دلم یک تکه ابر است... * http://www.6par.blogfa.com/ سیب سبز - مریم زندی *, ...ادامه مطلب