به یاد بابا

متن مرتبط با «خانه ویران گشت ای دریغ» در سایت به یاد بابا نوشته شده است

فرش ما - کبرا بابایی

  • فرشِ ما یک کاردستی استکارِ دستِ خاله مرجانتازه من هم چند رج رابافتم همراهِ مامان*فرشِ ما را قاب کرده!تابلوی عکس است انگارخاله جانم فرشِ ما راپهن کرده روی دیوار*کاش می شد می نوشتماسممان را گوشه ی آنکاش می شد بافت با نخ« کاری از من، خاله، مامان»* بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یک رختخواب تازه - مژگان بقایی پور

  • یک برگِ زردِ تنهاافتاد روی دستمگفتم به او چطوری؟او گفت خسته هستم*او را به خانه بردمپاییز بود و سرمالای کتابِ شعرمخوابید برگِ زیبا* + نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 19:15 توسط به یاد بابا  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سپاس خدایی را که...

  • سپاس خدایی را که شناخته است، بی آنکه دیده شود و آفریننده است، بی آنکه اندیشه به کار برد. بود و کار جهان را اداره می نمود. همگامی که نه از آسمان نشانی بود و نه از ستارگان، نه از فلک توی بر توی، که در شدن آن نتوان.نه شبی تیره فام، نه دریایی آرام. نه کوهی با راههای گشاده و نه درّه ای پیچ و خم در آن افتاده.نه زمینی گسنرنده و نه آفریده ای بر روی آن رونده. او پدیدآورندۀ آفریدگان و وارث همگان است.نهج البلاغه + نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 20:56 توسط به یاد بابا  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پرستار - سمیّه بابایی

  • دیروز در خانهمحکم زمین خوردمگفتم بیا ماماناز درد پا مردم*مامان من فوری آمد به دیدارمبا مهربانی گفت:« من یک پرستارم»*وقتی که نازم کردراحت شدم از دردآن وقت با یک بودمن را مرخّص کرد* + نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 21:0 توسط به یاد بابا  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوتایی - افسانه شعبان نژاد

  • دوتایی - افسانه شعبان نژادسوزن و نخ دوتایییه پارچه پیدا کردنپارچه رو با هم دیگهدامنی زیبا کردندامنو زودی بردنبرای خاله موشهتا موقع عروسیدامنشو بپوشه, ...ادامه مطلب

  • صدای پا - شکوه قاسم نیا

  • صدای پا یواش یواش رو نوکِ پا دارم می رم پیشِ بابا میخوام برم بوسش کنم یه بوسِ نرم و بی صدا صبح تا حالا ندیدمش تنگه دلم خیلی براش آخ! چرا بیدا نشدم وقتی اومد صدای پاش؟*شاعر : شکوه قاسم نیا*, ...ادامه مطلب

  • دوتایی – افسانه شعبان نژاد

  • دوتایی, – افسانه, شعبان, نژاد, سوزن و نخ دوتایی, یه پارچه پیدا کردن پارچه رو با هم دیگه دامنی زیبا کردن دامنو زودی بردن برای خاله موشه تا موقع عروسی دامنشو بپوشه, ...ادامه مطلب

  • موش و گربه - ایرج میرزا

  • موش و گوبه – ایرج, میرزا, ای پسر لحظه ای تو گوش بده گوش بر قصه ی دو موش بده که یکی پیر بود وعاقل بود دگری بچه بود وجاهل بود هر دو در کنج سقف یک خانه داشتند از برای خود لانه گربه, ای هم در همان حوالی بود , ...ادامه مطلب

  • نیایش - خواجوی کرمانی

  • خداوندا، به حقّ نیک مردان که احوال بَدَم را نیک گردانمکن ما را از این درگاه، محروم چو گنجشکان، مران ما را ازین بومزبانی ده که اسرار تو گوید روانی ده که دیدار تو جویددلم در آتش غفلت مسوزان به معنی شمع جانم برفروزانکنون گردست گیری، جای آن هست که گر دستم نگیری، رفتم از دستمکن دورم ز نزدیکان درگاه به راه آور مرا، کافتادم از راهتو را خوانم به هر رازی که خوانم تو را دانم به هر چیزی که دانم + نوشته شده توسط به یاد بابا در شنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 18:48 | , ...ادامه مطلب

  • دعای مجیر

  • سُبْحانَكَ يا اَللّهُ تَعالَيْتَ يا رَحْمنُ اَجِرْنا مِنَ النّارِ يا مُجيرُمنزهى اى خدا برترى تو اى بخشنده پناه ده ما را از آتش اى پناه دهسُبْحانَكَ يا رَحيمُ تَعالَيْتَ يا كَريمُ اَجِرْنا مِنَ النّارِ يا مُجيرُمنزهى اى مهربان برترى تو اى كريم پناه ده ما را از آتش اى پناه دهسُبْحانَكَ يا مَلِكُ تَعا, ...ادامه مطلب

  • خانه ویران - گلچین گیلانی

  • از خانۀ تار و نيمه ويران آواز جگرخراش برخاست رفتم به درون آن شتابان فرياد زدم: « کسی در اينجاست؟ » دادم به زمين و آسمان گوش... ايوان و اتاق و پله و بام خاموش، چو گورِ تيره، خاموش آرام، چو چشمِ مرده آرام . از پنجره ديدم آسمان را پوشيده زابر پاره پاره همراه يکی دو تا ستاره مه می شد ناپديد و پيدا . روميزي، فرش، پاره پاره آجر، گچ، گِل، به هر کناره چون بومِ سياهِ چشم بسته ساعت با شيشۀ شکسته اين دست بريده روی ديوار می زد پيوسته زنگِ هستی وقت کر، با دراز دستی لالش کرد و فکندش از کار بالش ها زيزِ پايۀ تخت رخساره سياه کرده از دود اين مردۀ مومياييِ سخت نام ديرينه اش دُشک بود رفتم، بشتاب، روی ايوان فرياد زدم دوباره: « اين کيست؟ » يک ميز، سه صندلي، سه فنجان: اينجا، يک خانواده می زيست . يک گربه سياه و ترس انگيز لاغر، نازک، چو چوب کبريت دُم چون نخ، گرد پايۀ ميز با پنجه و روی و موی عفريت چشمش: دو ستاره در بُن چاه پايش: موهايِ ايستاده گويي، می گفت، در دلش: « آه! بيگانه! ... کجاست خانواده؟ » گلچین گیلانی ,خانه ویران گشت ای دریغ,خانه ویران شد,خانه ویران است,خانه ویران شعر,خانه را ویرانه کن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها