جوانه روی شاخهسلام کرد و خندیدبه باغچه، به کوچهبه بچّه ها، به خورشید*رسید با سلامشنیسم خوش به خانهدرخت توت ما همدوباره زد جوانه*به فصل تازه گفتمچه پرگل و قشنگیخوشم می آید از توبهار رنگ رنگی* بخوانید, ...ادامه مطلب
وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنْزِلِينَ ﴿۲۸﴾پس از [شهادت] وى هيچ سپاهى از آسمان بر قومش فرود نياورديم و [پيش از اين هم] فروفرستنده نبوديم (۲۸)إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿۲۹﴾تنها يك فرياد بود و بس و بناگاه [همه] آنها سرد بر جاى فسردند (۲۹)يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۳۰﴾دريغا بر اين بندگان هيچ فرستاده اى بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند میکردند (۳۰)أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿۳۱﴾مگر نديده اند كه چه بسيار نسلها را پيش از آنان هلاك گردانيديم كه ديگر آنها به سويشان بازنمى گردند (۳۱)وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ ﴿۳۲﴾و قطعا همه آنان در پيشگاه ما احضار خواهند شد (۳۲)وَآيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ ﴿۳۳﴾و زمين مرده برهانى است براى ايشان كه آن را زنده گردانيديم و دانه از آن برآورديم كه از آن مى خورند (۳۳)وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ ﴿۳۴﴾و در آن [زمين] باغهايى از درختان خرما و تاك قرار داديم و چشمه ها در آن روان كرديم (۳۴)لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ﴿۳۵﴾تا از ميوه آن و [از] كاركرد دستهاى خودشان بخورند آيا باز [هم] سپاس نمى گزارند (۳۵)سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾پا, ...ادامه مطلب
تا توانی از نیکی کردن میاسا و خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نمای و چون نمودی به خلافِ نموده، مباش. به زبان، دیگر مگو و به دل، دیگر مدار، تا گندم نمای جو فروش نباشی؛ وا ندر همه کاری داد ا ز خویشتن ده، که هرکه داد از خویشتن بدهد، از داور مستغنی باشد و اگر غم و شادی ات بُوَد، به آن کس گوی که او تیمار غم و شادی تو دارد و اثر غم و شادی پیش مردمان، بر خود پیدا مکن؛ و به هر نیک و بد، زود شادان و زود اندوهگین مشو که این فعلِ کودکان باشد.بدان کوش که به هر مُحالی، از حال و نهادِ خویش بِنَگَردی، که بزرگان به هر حقّ و باطلی از جای نشوند و هر شادی که بازگشتِ آن به غم است، آن را شادی مشمُر و به وقت نومیدی امیدوارتر باش و نومیدی را در امید، بسته دان و امید را در نومیدی.رنج هیچ کس ضایع مکن و همه کس را به سزا، حق شناس باش؛ خاصّه قرابت خویش را. چندان که طاقت باشد با ایشان نیکی کن و پیران قبیلۀ خویش را حرمت دار، و لیکن به ایشان مولَع مباش تا همچنان که هنر ایشان همی بینیعیب نیز بتوانی دید؛ و اگر از بیگانه نا ایمِن شوی زود به مقدار ناایمنی، خویش را از وی ایمِن گردان و از آموختن، ننگ مدار تا از ننگ رَسته باشی.قابوس نامه، عنصرالمعالی کیکاووس بخوانید, ...ادامه مطلب
فرشِ ما یک کاردستی استکارِ دستِ خاله مرجانتازه من هم چند رج رابافتم همراهِ مامان*فرشِ ما را قاب کرده!تابلوی عکس است انگارخاله جانم فرشِ ما راپهن کرده روی دیوار*کاش می شد می نوشتماسممان را گوشه ی آنکاش می شد بافت با نخ« کاری از من، خاله، مامان»* بخوانید, ...ادامه مطلب
اینجا شعرها و قصه ها و مطالب خوب و خواندنی را از کتاب های فارسی ام و رشدهایم ( رشد کودک ، رشد نوآموز ، رشد دانش آموز ) انتخاب می کنم و می نویسم.همیشه یاد بابام را گرامی می دارم بخوانید, ...ادامه مطلب
اتل متل فرشتههمون که جاش بهشتهبهشت یه سرزمینهپر از صفات نیکهصفات خوب و زیباکنار دشت و گلهابه شرطی بنده باشیماز خدا ممنون باشیمخدا به ما قول دادهبهشتی ارزون داده* بخوانید, ...ادامه مطلب
مادرم امروز همپشتِ دارِ قالی استهر دو انگشتش چقدرماهر است و عالی است*باز با قلّاب و نخطبقِ نقشه تند و زودمی زند محکم گرهدورِ تار و دورِ پود*فرش بالا می رودرنگ ها گل می شوندفرشِ ایرانی پر ازعطرِ سنبل می شود* بخوانید, ...ادامه مطلب
ای مردم، همانا دنیا آرزومند و خواهان خود را فریب می دهد. آن را که در خواستنِ وی با دیگران همچشمی کند، عزیز نمی دارد و کسی را که بر او چیرگی جوید، مغلوب می سازد.و به خدا سوگندهرگز مردمی زندگانی خرّم و نعمت فراهم را از کف ندادند، مگربه کیفر گناهانی که انجام دادند.نهج البلاغه بخوانید, ...ادامه مطلب
بابا برای باغچهیک بچّه کاج آورده استدر خاک او را کاشتهمن را نگهبان کرده است*گفته که در هفته دو بارباید که سیرابش کنممن دوست دارم غیر از آنخوش حال و شادابش کنم*او تازه اینجا آمدهپس غیر نور و خاک و آبمن با نوازش بهتر استدورش کنم از اضطراب* بخوانید, ...ادامه مطلب
خانه ی ما دیشبده نفر مهمان بودتوی ظرف آجیلپسته ی خندان بود*تقّ و تق مهمان هاپسته ها را خوردندموقع رفتن همدو سه مُشتی بردند*مانده الان در ظرفگوشه ای، یک پستهاو دهان خود راسفت و محکم بسته* بخوانید, ...ادامه مطلب
دلچسب و شیرینمشکی و نرم استمی آید او ازشهری که گرم است*هم خشک و کوچکهم نرم و بی بوستگاهی درونشیک مغز گردوست*مامان او یکنخل بلند استاین میوه طعمشمانند قند است*در آیه هایزیبای قرآنگفته خداونداز خوبی آن* بخوانید, ...ادامه مطلب
گفتی که چو خورشید کشم سوی تو پرچون ماه شبی می کشم از پنجره، سرافسوس که خورشید شدی تنگ غروباندوه که مهتاب شدی وقتی سحرفریدون مشیری + نوشته شده در شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 21:36 توسط به یاد بابا | بخوانید, ...ادامه مطلب
در دشت بلا ، همدم خارش گشتمرسوا شده، در شهر و دیارش گشتماز طایفه عقل، برونم کردندای وای به من، که بیقرارش گشتمسیاوش سمندر + نوشته شده در شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 21:39 توسط به یاد بابا | بخوانید, ...ادامه مطلب
اینجا شعرها و قصه ها و مطالب خوب و خواندنی را از کتاب های فارسی ام و رشدهایم ( رشد کودک ، رشد نوآموز ، رشد دانش آموز ) انتخاب می کنم و می نویسم.همیشه یاد بابام را گرامی می دارم بخوانید, ...ادامه مطلب
یک برگِ زردِ تنهاافتاد روی دستمگفتم به او چطوری؟او گفت خسته هستم*او را به خانه بردمپاییز بود و سرمالای کتابِ شعرمخوابید برگِ زیبا* + نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 19:15 توسط به یاد بابا | بخوانید, ...ادامه مطلب