من مشق می نوشتمتوی سیاه چادریک گلّه بُز رسیدندصحرا شد از صدا پُر*بُزغاله ای مرا دیداز پشتِ چادر آمدمع مع کنان و خوشحالاطرافِ من قدم زد*بو کرد دست من رازل زد به کیف و دفتراز من کتاب می خواستشاید به جای دفتر* + نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 19:20 توسط به یاد بابا | بخوانید, ...ادامه مطلب