من مشق می نوشتم
توی سیاه چادر
یک گلّه بُز رسیدند
صحرا شد از صدا پُر
*
بُزغاله ای مرا دید
از پشتِ چادر آمد
مع مع کنان و خوشحال
اطرافِ من قدم زد
*
بو کرد دست من را
زل زد به کیف و دفتر
از من کتاب می خواست
شاید به جای دفتر
*
برچسب : نویسنده : dbeyadebaba7 بازدید : 126