به یاد بابا

متن مرتبط با «دانلود آهنگ باز باران با ترانه گلچین گیلانی» در سایت به یاد بابا نوشته شده است

فرش ما - کبرا بابایی

  • فرشِ ما یک کاردستی استکارِ دستِ خاله مرجانتازه من هم چند رج رابافتم همراهِ مامان*فرشِ ما را قاب کرده!تابلوی عکس است انگارخاله جانم فرشِ ما راپهن کرده روی دیوار*کاش می شد می نوشتماسممان را گوشه ی آنکاش می شد بافت با نخ« کاری از من، خاله، مامان»* بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دمی با مولا علی

  • ای مردم، همانا دنیا آرزومند و خواهان خود را فریب می دهد. آن را که در خواستنِ وی با دیگران همچشمی کند، عزیز نمی دارد و کسی را که بر او چیرگی جوید، مغلوب می سازد.و به خدا سوگندهرگز مردمی زندگانی خرّم و نعمت فراهم را از کف ندادند، مگربه کیفر گناهانی که انجام دادند.نهج البلاغه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بزغاله ی کتاب خوان - زهرا شفیعی ینگابادی

  • من مشق می نوشتمتوی سیاه چادریک گلّه بُز رسیدندصحرا شد از صدا پُر*بُزغاله ای مرا دیداز پشتِ چادر آمدمع مع کنان و خوشحالاطرافِ من قدم زد*بو کرد دست من رازل زد به کیف و دفتراز من کتاب می خواستشاید به جای دفتر* + نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 19:20 توسط به یاد بابا  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پرستار - سمیّه بابایی

  • دیروز در خانهمحکم زمین خوردمگفتم بیا ماماناز درد پا مردم*مامان من فوری آمد به دیدارمبا مهربانی گفت:« من یک پرستارم»*وقتی که نازم کردراحت شدم از دردآن وقت با یک بودمن را مرخّص کرد* + نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 21:0 توسط به یاد بابا  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ابر و باد - سعیده موسوی زاده

  • بادِ خاک پاشدر حیاطِ ماگرد و خاک کردآب پاشِ اَبرگرد و خاک راپاکِ پاک کرد + نوشته شده در سه شنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۱ ساعت 13:25 توسط به یاد بابا  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوتایی - افسانه شعبان نژاد

  • دوتایی - افسانه شعبان نژادسوزن و نخ دوتایییه پارچه پیدا کردنپارچه رو با هم دیگهدامنی زیبا کردندامنو زودی بردنبرای خاله موشهتا موقع عروسیدامنشو بپوشه, ...ادامه مطلب

  • بادبادکه – شاهده شفیعی

  • بادبادکه, – شاهده, شفیعی, پنجره وقتی باز بود بادبادکه, چه کار کرد؟ نخش رو داد دست باد یواشکی فرار کرد این طرف اون طرف رفت رفت و رسید به یک دشت بالا و بالاتر رفت روی زمین برنگشت, ...ادامه مطلب

  • دوتایی – افسانه شعبان نژاد

  • دوتایی, – افسانه, شعبان, نژاد, سوزن و نخ دوتایی, یه پارچه پیدا کردن پارچه رو با هم دیگه دامنی زیبا کردن دامنو زودی بردن برای خاله موشه تا موقع عروسی دامنشو بپوشه, ...ادامه مطلب

  • لجبازی - مهری طهماسبی دهکردی

  • لجبازی بچه ای که لج می کنه به حرفاگوش  نمی کنه کارهای خوب همه  را زودی فراموش می کنه * اخم می کنه تَخم می کنه داد میزنه میگن نکن این کارا رو دوباره  فریاد می زنه * وای  وای وای چه بچه ای! بچه ای که لج می کنه! لباشو هی ورمی چینه صورتشوکج می کنه * این کارا رونکن دیگه لجبازی کار زشتیه بچه که لجبازنباشه, ...ادامه مطلب

  • باز باران - گلچین گیلانی

  • باز بارانبا ترانهبا گهرهای فراوانمی خورد بر بام خانه.من به پشت شیشه تنهاایستادهدر گذرهاروزها راه اوفتاده.یک دو سه گنجشک پرگوشاد و خرمباز هر دممی پرند این سو و آن سو.می خورد بر شیشه و درمشت و سیلیآسمان امروز دیگرنیست نیلییادم آرد روز بارانگردش یک روز دیرینخوب و شیرینتوی جنگلهای گیلان.کودکی ده ساله بودمشاد و خرمنرم و نازکچست و چابک.از پرندهاز خزندهاز چرندهبود جنگل گرم و زنده.آسمان آبی چو دریایک دو ابر اینجا و آنجاچون دل من روز روشن.بوی جنگل تازه و ترهمچو می مستی دهندهبر درختان می زدی پرهر کجا زیبا پرنده.برکه ها آرام و آبیبرگ . گل هرجا نمایانچتر نیلوفر درخشانآفتابی.سنگها از آب جستهاز خزه پوشیده تن رابس وزغ آنجا نشستهدمبدم در شور و غوغا.رودخانهبا دوصد زیبا ترانهزیر پاهای درختانچرخ می زد ، چرخ می زد همچو مستان.چشمه ها چون شیشه های آفتابینرم و خوش در جوش و لرزهتوی آنها سنگریزهسرخ و سبز و زرد و آبی.با دوپای کودکانهمی دویدم همچو آهومی پریدم از لب جودور می گشتم ز خانه.می پراندم سنگریزهتا دهد بر آب لرزهبهر چاه و بهر چالهمی شکستم « کرد خاله ».می کشانیدم به پائینشاخه های بیدمشکیدست من می گشت رنگین,دانلود اهنگ باز باران گلچین گیلانی,دانلود شعر باز باران گلچین گیلانی,متن کامل شعر باز باران گلچین گیلانی,دانلود آهنگ باز باران با ترانه گلچین گیلانی ...ادامه مطلب

  • خانه ویران - گلچین گیلانی

  • از خانۀ تار و نيمه ويران آواز جگرخراش برخاست رفتم به درون آن شتابان فرياد زدم: « کسی در اينجاست؟ » دادم به زمين و آسمان گوش... ايوان و اتاق و پله و بام خاموش، چو گورِ تيره، خاموش آرام، چو چشمِ مرده آرام . از پنجره ديدم آسمان را پوشيده زابر پاره پاره همراه يکی دو تا ستاره مه می شد ناپديد و پيدا . روميزي، فرش، پاره پاره آجر، گچ، گِل، به هر کناره چون بومِ سياهِ چشم بسته ساعت با شيشۀ شکسته اين دست بريده روی ديوار می زد پيوسته زنگِ هستی وقت کر، با دراز دستی لالش کرد و فکندش از کار بالش ها زيزِ پايۀ تخت رخساره سياه کرده از دود اين مردۀ مومياييِ سخت نام ديرينه اش دُشک بود رفتم، بشتاب، روی ايوان فرياد زدم دوباره: « اين کيست؟ » يک ميز، سه صندلي، سه فنجان: اينجا، يک خانواده می زيست . يک گربه سياه و ترس انگيز لاغر، نازک، چو چوب کبريت دُم چون نخ، گرد پايۀ ميز با پنجه و روی و موی عفريت چشمش: دو ستاره در بُن چاه پايش: موهايِ ايستاده گويي، می گفت، در دلش: « آه! بيگانه! ... کجاست خانواده؟ » گلچین گیلانی ,خانه ویران گشت ای دریغ,خانه ویران شد,خانه ویران است,خانه ویران شعر,خانه را ویرانه کن ...ادامه مطلب

  • فرفری - افسانه شعبان نژاد

  • فرفری چشمهایم را که باز کردم. هیچ‌کس در اتاق نبود. توی رختخواب نشستم کمی فکر کردم و بعد بلند شدم و از پشت شیشه به حیاط نگاه کردم. یکی می‌رفت و یکی می‌آمد. ممدلی، بابا و کبری که تند تند هر چه مادر می‌گفت انجام می‌دادند. یکدفعه همه چیز یادم می‌آمد. مهمانی بود. قرار بود فامیل برای عید دیدنی و خوردن شام به خانهء ما بیایند. با خوشحالی در را باز کردم و با صدای بلند گفتم: «گوسفند را آورده‌اند؟»مادر و کبری که مشغول شستن میوه و آماده‌کردن ظرف بودند با تعجب به من نگاه کردند. مادر سر تکان داد و کبری گفت: «نَه خیر خانم! هنوز گوسفند را نیاورده‌اند وقتِ بازی شما نشد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها